هر چه محبوبم کند من کردهام
|
|
او منم من او چه گر در پردهام
|
باز گفتی دور از آن خو و خصال
|
|
این چنین تخلیط ژاژست و خیال
|
از ایاز این خود محالست و بعید
|
|
کو یکی دریاست قعرش ناپدید
|
هفت دریا اندرو یک قطرهای
|
|
جملهی هستی ز موجش چکرهای
|
جمله پاکیها از آن دریا برند
|
|
قطرههااش یک به یک میناگرند
|
شاه شاهانست و بلک شاهساز
|
|
وز برای چشم بد نامش ایاز
|
چشمهای نیک هم بر وی به دست
|
|
از ره غیرت که حسنش بیحدست
|
یک دهان خواهم به پهنای فلک
|
|
تا بگویم وصف آن رشک ملک
|
ور دهان یابم چنین و صد چنین
|
|
تنگ آید در فغان این حنین
|
این قدر گر هم نگویم ای سند
|
|
شیشهی دل از ضعیفی بشکند
|
شیشهی دل را چو نازک دیدهام
|
|
بهر تسکین بس قبا بدریدهام
|
من سر هر ماه سه روز ای صنم
|
|
بیگمان باید که دیوانه شوم
|
هین که امروز اول سه روزه است
|
|
روز پیروزست نه پیروزه است
|
هر دلی که اندر غم شه میبود
|
|
دم به دم او را سر مه میبود
|
قصهی محمود و اوصاف ایاز
|
|
چون شدم دیوانه رفت اکنون ز ساز
|