فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات

آن هزاران حجت و گفتار بد بر دهانش گشته چون مسمار بد
رخت دزدی بر تن و در خانه‌اش گشته پیدا گم شده افسانه‌اش
پس روان گردد به زندان سعیر که نباشد خار را ز آتش گزیر
چون موکل آن ملایک پیش و پس بوده پنهان گشته پیدا چون عسس
می‌برندش می‌سپوزندش به نیش که برو ای سگ به کهدانهای خویش
می‌کشد پا بر سر هر راه او تا بود که بر جهد زان چاه او
منتظر می‌ایستد تن می‌زند در امیدی روی وا پس می‌کند
اشک می‌بارد چون باران خزان خشک اومیدی چه دارد او جز آن
هر زمانی روی وا پس می‌کند رو به درگاه مقدس می‌کند
پس ز حق امر آید از اقلیم نور که بگوییدش کای بطال عور
انتظار چیستی ای کان شر رو چه وا پس می‌کنی ای خیره‌سر
نامه‌ات آنست کت آمد به دست ای خدا آزار و ای شیطان‌پرست
چون بدیدی نامه‌ی کردار خویش چه نگری پس بین جزای کار خویش
بیهده چه مول مولی می‌زنی در چنین چه کو امید روشنی
نه ترا از روی ظاهر طاعتی نه ترا در سر و باطن نیتی
نه ترا شبها مناجات و قیام نه ترا در روز پرهیز و صیام
نه ترا حفظ زبان ز آزار کس نه نظر کردن به عبرت پیش و پس
پیش چه بود یاد مرگ و نزع خویش پس چه باشد مردن یاران ز پیش
نه ترا بر ظلم توبه‌ی پر خروش ای دغا گندم‌نمای جوفروش
چون ترازوی تو کژ بود و دغا راست چون جویی ترازوی جزا