فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات

در حدیث آمد که روز رستخیز امر آید هر یکی تن را که خیز
نفخ صور امرست از یزدان پاک که بر آرید ای ذرایر سر ز خاک
باز آید جان هر یک در بدن هم‌چو وقت صبح هوش آید به تن
جان تن خود را شناسد وقت روز در خراب خود در آید چون کنوز
جسم خود بشناسد و در وی رود جان زرگر سوی درزی کی رود
جان عالم سوی عالم می‌دود روح ظالم سوی ظالم می‌دود
که شناسا کردشان علم اله چونک بره و میش وقت صبحگاه
پای کفش خود شناسد در ظلم چون نداند جان تن خود ای صنم
صبح حشر کوچکست ای مستجیر حشر اکبر را قیاس از وی بگیر
آنچنان که جان بپرد سوی طین نامه پرد تا یسار و تا یمین
در کفش بنهند نامه‌ی بخل و جود فسق و تقوی آنچ دی خو کرده بود
چون شود بیدار از خواب او سحر باز آید سوی او آن خیر و شر
گر ریاضت داده باشد خوی خویش وقت بیداری همان آید به پیش
ور بد او دی خام و زشت و در ضلال چون عزا نامه سیه یابد شمال
ور بد او دی پاک و با تقوی و دین وقت بیداری برد در ثمین
هست ما را خواب و بیداری ما بر نشان مرگ و محشر دو گوا
حشر اصغر حشر اکبر را نمود مرگ اصغر مرگ اکبر را زدود
لیک این نامه خیالست و نهان وآن شود در حشر اکبر بس عیان
این خیال اینجا نهان پیدا اثر زین خیال آنجا برویاند صور
در مهندس بین خیال خانه‌ای در دلش چون در زمینی دانه‌ای