جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفی‌تری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون

لب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب
دم به دم بر آسمان می‌دار امید در هوای آسمان رقصان چو بید
دم به دم از آسمان می‌آیدت آب و آتش رزق می‌افزایدت
گر ترا آنجا برد نبود عجب منگر اندر عجز و بنگر در طلب
کین طلب در تو گروگان خداست زانک هر طالب به مطلوبی سزاست
جهد کن تا این طلب افزون شود تا دلت زین چاه تن بیرون شود
خلق گوید مرد مسکین آن فلان تو بگویی زنده‌ام ای غافلان
گر تن من هم‌چو تن‌ها خفته است هشت جنت در دلم بشکفته است
جان چو خفته در گل و نسرین بود چه غمست ار تن در آن سرگین بود
جان خفته چه خبر دارد ز تن کو به گلشن خفت یا در گولخن
می‌زند جان در جهان آبگون نعره یا لیت قومی یعلمون
گر نخواهد زیست جان بی این بدن پس فلک ایوان کی خواهد بدن
گر نخواهد بی بدن جان تو زیست فی السماء رزقکم روزی کیست