فرستادن اسرافیل را علیه‌السلام به خاک کی حفنه‌ای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیه‌السلام

پیش اسرافیل‌گشته او عبوس می‌کند صد گونه شکل و چاپلوس
که بحق ذات پاک ذوالجلال که مدار این قهر را بر من حلال
من ازین تقلیب بویی می‌برم بدگمانی می‌دود اندر سرم
تو فرشته‌ی رحمتی رحمت نما زانک مرغی را نیازارد هما
ای شفا و رحمت اصحاب درد تو همان کن کان دو نیکوکار کرد
زود اسرافیل باز آمد به شاه گفت عذر و ماجرا نزد اله
کز برون فرمان بدادی که بگیر عکس آن الهام دادی در ضمیر
امر کردی در گرفتن سوی گوش نهی کردی از قساوت سوی هوش
سبق رحمت گشت غالب بر غضب ای بدیع افعال و نیکوکار رب