چون دو سه سال آن نروید چون کنی
|
|
جز که در لابه و دعا کف در زنی
|
دست بر سر میزنی پیش اله
|
|
دست و سر بر دادن رزقش گواه
|
تا بدانی اصل اصل رزق اوست
|
|
تا همو را جوید آنک رزقجوست
|
رزق از وی جو مجو از زید و عمرو
|
|
مستی از وی جو مجو از بنگ و خمر
|
توانگری زو خو نه از گنج و مال
|
|
نصرت از وی خواه نه از عم و خال
|
عاقبت زینها بخواهی ماندن
|
|
هین کرا خواهی در آن دم خواندن
|
این دم او را خوان و باقی را بمان
|
|
تا تو باشی وارث ملک جهان
|
چون یفر المرء آید من اخیه
|
|
یهرب المولود یوما من ابیه
|
زان شود هر دوست آن ساعت عدو
|
|
که بت تو بود و از ره مانع او
|
روی از نقاش رو میتافتی
|
|
چون ز نقشی انس دل مییافتی
|
این دم ار یارانت با تو ضد شوند
|
|
وز تو برگردند و در خصمی روند
|
هین بگو نک روز من پیروز شد
|
|
آنچ فردا خواست شد امروز شد
|
ضد من گشتند اهل این سرا
|
|
تا قیامت عین شد پیشین مرا
|
پیش از آنک روزگار خود برم
|
|
عمر با ایشان به پایان آورم
|
کالهی معیوب بخریده بدم
|
|
شکر کز عیبش بگه واقف شدم
|
پیش از آن کز دست سرمایه شدی
|
|
عاقبت معیوب بیرون آمدی
|
مال رفته عمر رفته ای نسیب
|
|
ماه و جان داده پی کالهی معیب
|
رخت دادم زر قلبی بستدم
|
|
شاد شادان سوی خانه میشدم
|
شکر کین زر قلب پیدا شد کنون
|
|
پیش از آنک عمر بگذشتی فزون
|
قلب ماندی تا ابد در گردنم
|
|
حیف بودی عمر ضایع کردنم
|