داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت می‌راند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر می‌کرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقه‌ی کدو را ندید کنیزک را ببهانه براه کرد جای دور و با خر جمع شد بی‌کدو و هلاک شد بفضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوم‌اند ملعون نه‌اند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب

یک کنیزک یک خری بر خود فکند از وفور شهوت و فرط گزند
آن خر نر را بگان خو کرده بود خر جماع آدمی پی برده بود
یک کدویی بود حیلت‌سازه را در نرش کردی پی اندازه را
در ذکر کردی کدو را آن عجوز تا رود نیم ذکر وقت سپوز
گر همه کیر خر اندر وی رود آن رحم و آن روده‌ها ویران شود
خر همی شد لاغر و خاتون او مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو
نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست علت او که نتیجه‌ش لاغریست
هیچ علت اندرو ظاهر نشد هیچ کس از سر او مخبر نشد
در تفحص اندر افتاد او به جد شد تفحص را دمادم مستعد
جد را باید که جان بنده بود زانک جد جوینده یابنده بود
چون تفحص کرد از حال اشک دید خفته زیر خر آن نرگسک
از شکاف در بدید آن حال را بس عجب آمد از آن آن زال را
خر همی‌گاید کنیزک را چنان که به عقل و رسم مردان با زنان
در حسد شد گفت چون این ممکنست پس نم اولیتر که خر ملک منست
خر مهذب گشته و آموخته خوان نهادست و چراغ افروخته
کرد نادیده و در خانه بکوفت کای کنیزک چند خواهی خانه روفت
از پی روپوش می‌گفت این سخن کای کنیزک آمدم در باز کن
کرد خاموش و کنیزک را نگفت راز را از بهر طمع خود نهفت
پس کنیزک جمله آلات فساد کرد پنهان پیش شد در را گشاد
رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم لب فرو مالید یعنی صایمم