زانک وافی بود آن خاتون راد | بیمرادش داد یزدان صد مراد | |
آن جماعت را که وافی بودهاند | بر همه اصنافشان افزودهاند | |
گشت دریاها مسخرشان و کوه | چار عنصر نیز بندهی آن گروه | |
این خود اکرامیست از بهر نشان | تا ببینند اهل انکار آن عیان | |
آن کرامتهای پنهانشان که آن | در نیاید در حواس و در بیان | |
کار آن دارد خود آن باشد ابد | دایما نه منقطع نه مسترد |