قصه‌ی آن شخص کی دعوی پیغامبری می‌کرد گفتندش چه خورده‌ای کی گیج شده‌ای و یاوه می‌گویی گفت اگر چیزی یافتمی کی خوردمی نه گیج شدمی و نه یاوه گفتمی کی هر سخن نیک کی با غیر اهلش گویند یاوه گفته باشند اگر چه در آن یاوه گفتن مامورند

گفت اگر نانم بدی خشک و طری کی کنیمی دعوی پیغامبری
دعوی پیغامبری با این گروه هم‌چنان باشد که دل جستن ز کوه
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست فهم و ضبط نکته‌ی مشکل نجست
هر چه گویی باز گوید که همان می‌کند افسوس چون مستهزیان
از کجا این قوم و پیغام از کجا از جمادی جان کرا باشد رجا
گر تو پیغام زنی آری و زر پیش تو بنهند جمله سیم و سر
که فلان جا شاهدی می‌خواندت عاشق آمد بر تو او می‌داندت
ور تو پیغام خدا آری چو شهد که بیا سوی خدا ای نیک‌عهد
از جهان مرگ سوی برگ رو چون بقا ممکن بود فانی مشو
قصد خون تو کنند و قصد سر نه از برای حمیت دین و هنر