صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیه‌السلام او را

آمدیم اکنون به طاوس دورنگ کو کند جلوه برای نام و ننگ
همت او صید خلق از خیر و شر وز نتیجه و فایده‌ی آن بی‌خبر
بی‌خبر چون دام می‌گیرد شکار دام را چه علم از مقصود کار
دام را چه ضر و چه نفع از گرفت زین گرفت بیهده‌ش دارم شگفت
ای برادر دوستان افراشتی با دو صد دلداری و بگذاشتی
کارت این بودست از وقت ولاد صید مردم کردن از دام وداد
زان شکار و انبهی و باد و بود دست در کن هیچ یابی تار و پود
بیشتر رفتست و بیگاهست روز تو به جد در صید خلقانی هنوز
آن یکی می‌گیر و آن می‌هل ز دام وین دگر را صید می‌کن چون لام
باز این را می‌هل و می‌جو دگر اینت لعب کودکان بی‌خبر
شب شود در دام تو یک صید نی دام بر تو جز صداع و قید نی
پس تو خود را صید می‌کردی به دام که شدی محبوس و محرومی ز کام
در زمانه صاحب دامی بود هم‌چو ما احمق که صید خود کند
چون شکار خوک آمد صید عام رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام
آنک ارزد صید را عشقست و بس لیک او کی گنجد اندر دام کس
تو مگر آیی و صید او شوی دام بگذاری به دام او روی
عشق می‌گوید به گوشم پست پست صید بودن خوش‌تر از صیادیست
گول من کن خویش را و غره شو آفتابی را رها کن ذره شو
بر درم ساکن شو و بی‌خانه باش دعوی شمعی مکن پروانه باش
تا ببینی چاشنی زندگی سلطنت بینی نهان در بندگی