ای خدای بینظیر ایثار کن
|
|
گوش را چون حلقه دادی زین سخن
|
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان
|
|
کز رحیقت میخورند آن سرخوشان
|
چون به ما بویی رسانیدی ازین
|
|
سر مبند آن مشک را ای رب دین
|
از تو نوشند ار ذکورند ار اناث
|
|
بیدریغی در عطا یا مستغاث
|
ای دعا ناگفته از تو مستجاب
|
|
داده دل را هر دمی صد فتح باب
|
چند حرفی نقش کردی از رقوم
|
|
سنگها از عشق آن شد همچو موم
|
نون ابرو صاد چشم و جیم گوش
|
|
بر نوشتی فتنهی صد عقل و هوش
|
زان حروفت شد خرد باریکریس
|
|
نسخ میکن ای ادیب خوشنویس
|
در خور هر فکر بسته بر عدم
|
|
دم به دم نقش خیالی خوش رقم
|
حرفهای طرفه بر لوح خیال
|
|
بر نوشته چشم و عارض خد و خال
|
بر عدم باشم نه بر موجود مست
|
|
زانک معشوق عدم وافیترست
|
عقل را خط خوان آن اشکال کرد
|
|
تا دهد تدبیرها را زان نورد
|