انکار اهل تن غذای روح را و لرزیدن ایشان بر غذای خسیس

قسم او خاکست گر دی گر بهار میر کونی خاک چون نوشی چو مار
در میان چوب گوید کرم چوب مر کرا باشد چنین حلوای خوب
کرم سرگین در میان آن حدث در جهان نقلی نداند جز خبث