وقت تنگ و فرصت اندک او مخوف
|
|
در بغل زد هر چه زودتر بیوقوف
|
لیک ممن ز اعتماد آن حیات
|
|
میکند غارت به مهل و با انات
|
آمنست از فوت و از یاغی که او
|
|
میشناسد قهر شه را بر عدو
|
آمنست از خواجهتاشان دگر
|
|
که بیایندش مزاحم صرفهبر
|
عدل شه را دید در ضبط حشم
|
|
که نیارد کرد کس بر کس ستم
|
لاجرم نشتابد و ساکن بود
|
|
از فوات حظ خود آمن بود
|
بس تانی دارد و صبر و شکیب
|
|
چشمسیر و مثرست و پاکجیب
|
کین تانی پرتو رحمان بود
|
|
وان شتاب از هزهی شیطان بود
|
زانک شیطانش بترساند ز فقر
|
|
بارگیر صبر را بکشد به عقر
|
از نبی بشنو که شیطان در وعید
|
|
میکند تهدیدت از فقر شدید
|
تا خوری زشت و بری زشت و شتاب
|
|
نی مروت نیتانی نی ثواب
|
لاجرم کافر خورد در هفت بطن
|
|
دین و دل باریک و لاغر زفت بطن
|