ور ببینی روی زشت آن هم توی
|
|
ور ببینی عیسی و مریم توی
|
او نه اینست و نه آن او ساده است
|
|
نقش تو در پیش تو بنهاده است
|
چون رسید اینجا سخن لب در ببست
|
|
چون رسید اینجا قلم درهم شکست
|
لب ببند ار چه فصاحت دست داد
|
|
دم مزن والله اعلم بالرشاد
|
برکنار بامی ای مست مدام
|
|
پست بنشین یا فرود آ والسلام
|
هر زمانی که شدی تو کامران
|
|
آن دم خوش را کنار بام دان
|
بر زمان خوش هراسان باش تو
|
|
همچو گنجش خفیه کن نه فاش تو
|
تا نیاید بر ولا ناگه بلا
|
|
ترس ترسان رو در آن مکمن هلا
|
ترس جان در وقت شادی از زوال
|
|
زان کنار بام غیبست ارتحال
|
گر نمیبینی کنار بام راز
|
|
روح میبیند که هستش اهتزاز
|
هر نکالی ناگهان کان آمدست
|
|
بر کنار کنگرهی شادی بدست
|
جز کنار بام خود نبود سقوط
|
|
اعتبار از قوم نوح و قوم لوط
|