آنچنان افکند خود را سخت زیر | که مخلخل گشت جسم آن دلیر | |
چون چنان افکند خود را سوی پست | از قضا آن لحظه پایش هم شکست | |
پای را بر بست و گفتا گو شوم | در خم چوگانش غلطان میروم | |
زین کند نفرین حکیم خوشدهن | بر سواری کو فرو ناید ز تن | |
عشق مولی کی کم از لیلی بود | گوی گشتن بهر او اولی بود | |
گوی شو میگرد بر پهلوی صدق | غلط غلطان در خم چوگان عشق | |
کین سفر زین پس بود جذب خدا | وان سفر بر ناقه باشد سیر ما | |
این چنین سیریست مستثنی ز جنس | کان فزود از اجتهاد جن و انس | |
این چنین جذبیست نی هر جذب عام | که نهادش فضل احمد والسلام |