در حدیث آمد که یزدان مجید
|
|
خلق عالم را سه گونه آفرید
|
یک گره را جمله عقل و علم و جود
|
|
آن فرشتهست او نداند جز سجود
|
نیست اندر عنصرش حرص و هوا
|
|
نور مطلق زنده از عشق خدا
|
یک گروه دیگر از دانش تهی
|
|
همچو حیوان از علف در فربهی
|
او نبیند جز که اصطبل و علف
|
|
از شقاوت غافلست و از شرف
|
این سوم هست آدمیزاد و بشر
|
|
نیم او ز افرشته و نیمیش خر
|
نیم خر خود مایل سفلی بود
|
|
نیم دیگر مایل عقلی بود
|
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب
|
|
وین بشر با دو مخالف در عذاب
|
وین بشر هم ز امتحان قسمت شدند
|
|
آدمی شکلند و سه امت شدند
|
یک گره مستغرق مطلق شدست
|
|
همچو عیسی با ملک ملحق شدست
|
نقش آدم لیک معنی جبرئیل
|
|
رسته از خشم و هوا و قال و قیل
|
از ریاضت رسته وز زهد و جهاد
|
|
گوییا از آدمی او خود نزاد
|
قسم دیگر با خران ملحق شدند
|
|
خشم محض و شهوت مطلق شدند
|
وصف جبریلی دریشان بود رفت
|
|
تنگ بود آن خانه و آن وصف زفت
|
مرده گردد شخص کو بیجان شود
|
|
خر شود چون جان او بیآن شود
|
زانک جانی کان ندارد هست پست
|
|
این سخن حقست و صوفی گفته است
|
او ز حیوانها فزونتر جان کند
|
|
در جهان باریک کاریها کند
|
مکر و تلبیسی که او داند تنید
|
|
آن ز حیوان دیگر ناید پدید
|
جامههای زرکشی را بافتن
|
|
درها از قعر دریا یافتن
|
خردهکاریهای علم هندسه
|
|
یا نجوم و علم طب و فلسفه
|