تا ببینی کین جهان چاهیست تنگ | یوسفانه آن رسن آری به چنگ | |
تا بگوید چون ز چاه آیی به بام | جان که یا بشرای هذا لی غلام | |
هست در چاه انعکاسات نظر | کمترین آنک نماید سنگ زر | |
وقت بازی کودکان را ز اختلال | مینماید آن خزفها زر و مال | |
عارفانش کیمیاگر گشتهاند | تا که شد کانها بر ایشان نژند |