قصه‌ی آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبه‌ی وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول

ور شود صد تو که باشد این زبان که بجنباند به کف پرده‌ی عیان
وای بر وی گر بساید پرده را تیغ اللهی کند دستش جدا
دست چه بود خود سرش را بر کند آن سری کز جهل سرها می‌کند
این به تقدیر سخن گفتم ترا ورنه خود دستش کجا و آن کجا
خاله را خایه بدی خالو شدی این به تقدیر آمدست ار او بدی
از زبان تا چشم کو پاک از شکست صد هزاران ساله گویم اندکست
هین مشو نومید نور از آسمان حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
صد اثر در کانها از اختران می‌رساند قدرتش در هر زمان
اختر گردون ظلم را ناسخست اختر حق در صفاتش راسخست
چرخ پانصد ساله راه ای مستعین در اثر نزدیک آمد با زمین
سه هزاران سال و پانصد تا زحل دم بدم خاصیتش آرد عمل
در همش آرد چو سایه در ایاب طول سایه چیست پیش آفتاب
وز نفوس پاک اختروش مدد سوی اخترهای گردون می‌رسد
ظاهر آن اختران قوام ما باطن ما گشته قوام سما