ور شود صد تو که باشد این زبان
|
|
که بجنباند به کف پردهی عیان
|
وای بر وی گر بساید پرده را
|
|
تیغ اللهی کند دستش جدا
|
دست چه بود خود سرش را بر کند
|
|
آن سری کز جهل سرها میکند
|
این به تقدیر سخن گفتم ترا
|
|
ورنه خود دستش کجا و آن کجا
|
خاله را خایه بدی خالو شدی
|
|
این به تقدیر آمدست ار او بدی
|
از زبان تا چشم کو پاک از شکست
|
|
صد هزاران ساله گویم اندکست
|
هین مشو نومید نور از آسمان
|
|
حق چو خواهد میرسد در یک زمان
|
صد اثر در کانها از اختران
|
|
میرساند قدرتش در هر زمان
|
اختر گردون ظلم را ناسخست
|
|
اختر حق در صفاتش راسخست
|
چرخ پانصد ساله راه ای مستعین
|
|
در اثر نزدیک آمد با زمین
|
سه هزاران سال و پانصد تا زحل
|
|
دم بدم خاصیتش آرد عمل
|
در همش آرد چو سایه در ایاب
|
|
طول سایه چیست پیش آفتاب
|
وز نفوس پاک اختروش مدد
|
|
سوی اخترهای گردون میرسد
|
ظاهر آن اختران قوام ما
|
|
باطن ما گشته قوام سما
|