شهوت دنیا مثال گلخنست
|
|
که ازو حمام تقوی روشنست
|
لیک قسم متقی زین تون صفاست
|
|
زانک در گرمابه است و در نقاست
|
اغنیا مانندهی سرگینکشان
|
|
بهر آتش کردن گرمابهبان
|
اندریشان حرص بنهاده خدا
|
|
تا بود گرمابه گرم و با نوا
|
ترک این تون گوی و در گرمابه ران
|
|
ترک تون را عین آن گرمابه دان
|
هر که در تونست او چون خادمست
|
|
مر ورا که صابرست و حازمست
|
هر که در حمام شد سیمای او
|
|
هست پیدا بر رخ زیبای او
|
تونیان را نیز سیما آشکار
|
|
از لباس و از دخان و از غبار
|
ور نبینی روش بویش را بگیر
|
|
بو عصا آمد برای هر ضریر
|
ور نداری بو در آرش در سخن
|
|
از حدیث نو بدان راز کهن
|
پس بگوید تونیی صاحب ذهب
|
|
بیست سله چرک بردم تا به شب
|
حرص تو چون آتشست اندر جهان
|
|
باز کرده هر زبانه صد دهان
|
پیش عقل این زر چو سرگین ناخوشست
|
|
گرچه چون سرگین فروغ آتشست
|
آفتابی که دم از آتش زند
|
|
چرک تر را لایق آتش کند
|
آفتاب آن سنگ را هم کرد زر
|
|
تا بتون حرص افتد صد شرر
|
آنک گوید مال گرد آوردهام
|
|
چیست یعنی چرک چندین بردهام
|
این سخن گرچه که رسواییفزاست
|
|
در میان تونیان زین فخرهاست
|
که تو شش سله کشیدی تا به شب
|
|
من کشیدم بیست سله بی کرب
|
آنک در تون زاد و پاکی را ندید
|
|
بوی مشک آرد برو رنجی پدید
|