متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را

بلک در هاروت و ماروت آن شراب از عروج چرخشان شد سد باب
با یزید از بهر این کرد احتراز دید در خود کاهلی اندر نماز
از سبب اندیشه کرد آن ذو لباب دید علت خوردن بسیار از آب
گفت تا سالی نخواهم خورد آب آنچنان کرد و خدایش داد تاب
این کمینه جهد او بد بهر دین گشت او سلطان و قطب العارفین
چون بریده شد برای حلق دست مرد زاهد را در شکوی ببست
شیخ اقطع گشت نامش پیش خلق کرد معروفش بدین آفات حلق