داستان مشغول شدن عاشقی به عشق‌نامه خواندن و مطالعه کردن عشق‌نامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم

صوفی ابن الوقت باشد در منال لیک صافی فارغست از وقت و حال
حالها موقوف عزم و رای او زنده از نفخ مسیح‌آسای او
عاشق حالی نه عاشق بر منی بر امید حال بر من می‌تنی
آنک یک دم کم دمی کامل بود نیست معبود خلیل آفل بود
وانک آفل باشد و گه آن و این نیست دلبر لا احب افلین
آنک او گاهی خوش و گه ناخوشست یک زمانی آب و یک دم آتشست
برج مه باشد ولیکن ماه نه نقش بت باشد ولی آگاه نه
هست صوفی صفاجو ابن وقت وقت را همچون پدر بگرفته سخت
هست صافی غرق عشق ذوالجلال ابن کس نه فارغ از اوقات و حال
غرقه‌ی نوری که او لم یولدست لم یلد لم یولد آن ایزدست
رو چنین عشقی بجو گر زنده‌ای ورنه وقت مختلف را بنده‌ای
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
منگر آنک تو حقیری یا ضعیف بنگر اندر همت خود ای شریف
تو به هر حالی که باشی می‌طلب آب می‌جو دایما ای خشک‌لب
کان لب خشکت گواهی می‌دهد کو بخر بر سر منبع رسد
خشکی لب هست پیغامی ز آب که بمات آرد یقین این اضطراب
کین طلب‌کاری مبارک جنبشیست این طلب در راه حق مانع کشیست
این طلب مفتاح مطلوبات تست این سپاه و نصرت رایات تست
این طلب همچون خروسی در صیاح می‌زند نعره که می‌آید صباح
گرچه آلت نیستت تو می‌طلب نیست آلت حاجت اندر راه رب