گفتشان در خواب کای اولاد من
|
|
نیست ممکن ظاهر این را دم زدن
|
فاش و مطلق گفتنم دستور نیست
|
|
لیک راز از پیش چشمم دور نیست
|
لیک بنمایم نشانی با شما
|
|
تا شود پیدا شما را این خفا
|
نور چشمانم چو آنجا گه روید
|
|
از مقام خفتنش آگه شوید
|
آن زمان که خفته باشد آن حکیم
|
|
آن عصا را قصد کن بگذار بیم
|
گر بدزدی و توانی ساحرست
|
|
چارهی ساحر بر تو حاضرست
|
ور نتانی هان و هان آن ایزدیست
|
|
او رسول ذوالجلال و مهتدیست
|
گر جهان فرعون گیرد شرق و غرب
|
|
سرنگون آید خدا آنگاه حرب
|
این نشان راست دادم جان باب
|
|
بر نویس الله اعلم بالصواب
|
جان بابا چون بخسپد ساحری
|
|
سحر و مکرش را نباشد رهبری
|
چونک چوپان خفت گرگ آمن شود
|
|
چونک خفت آن جهد او ساکن شود
|
لیک حیوانی که چوپانش خداست
|
|
گرگ را آنجا امید و ره کجاست
|
جادوی که حق کند حقست و راست
|
|
جادوی خواندن مر آن حق را خطاست
|
جان بابا این نشان قاطعست
|
|
گر بمیرد نیز حقش رافعست
|