مهلت دادن موسی علیه‌السلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین

تو ازین سو و از آن سو چون گدا ای که معنی چه می‌جویی صدا
هم از آن سو جو که وقت درد تو می‌شوی در ذکر یا ربی دوتو
وقت درد و مرگ آن سو می‌نمی چونک دردت رفت چونی اعجمی
وقت محنت گشته‌ای الله گو چونک محنت رفت گویی راه کو
این از آن آمد که حق را بی گمان هر که بشناسد بود دایم بر آن
وانک در عقل و گمان هستش حجاب گاه پوشیدست و گه بدریده جیب
عقل جزوی گاه چیره گه نگون عقل کلی آمن از ریب المنون
عقل بفروش و هنر حیرت بخر رو به خواری نه بخارا ای پسر
ما چه خود را در سخن آغشته‌ایم کز حکایت ما حکایت گشته‌ایم
من عدم و افسانه گردم در حنین تا تقلب یابم اندر ساجدین
این حکایت نیست پیش مرد کار وصف حالست و حضور یار غار
آن اساطیر اولین که گفت عاق حرف قرآن را بد آثار نفاق
لامکانی که درو نور خداست ماضی و مستقبل و حال از کجاست
ماضی و مستقبلش نسبت به تست هر دو یک چیزند پنداری که دوست
یک تنی او را پدر ما را پسر بام زیر زید و بر عمرو آن زبر
نسبت زیر و زبر شد زان دو کس سقف سوی خویش یک چیزست بس
نیست مثل آن مثالست این سخن قاصر از معنی نو حرف کهن
چون لب جو نیست مشکا لب ببند بی لب و ساحل بدست این بحر قند