تو ازین سو و از آن سو چون گدا
|
|
ای که معنی چه میجویی صدا
|
هم از آن سو جو که وقت درد تو
|
|
میشوی در ذکر یا ربی دوتو
|
وقت درد و مرگ آن سو مینمی
|
|
چونک دردت رفت چونی اعجمی
|
وقت محنت گشتهای الله گو
|
|
چونک محنت رفت گویی راه کو
|
این از آن آمد که حق را بی گمان
|
|
هر که بشناسد بود دایم بر آن
|
وانک در عقل و گمان هستش حجاب
|
|
گاه پوشیدست و گه بدریده جیب
|
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
|
|
عقل کلی آمن از ریب المنون
|
عقل بفروش و هنر حیرت بخر
|
|
رو به خواری نه بخارا ای پسر
|
ما چه خود را در سخن آغشتهایم
|
|
کز حکایت ما حکایت گشتهایم
|
من عدم و افسانه گردم در حنین
|
|
تا تقلب یابم اندر ساجدین
|
این حکایت نیست پیش مرد کار
|
|
وصف حالست و حضور یار غار
|
آن اساطیر اولین که گفت عاق
|
|
حرف قرآن را بد آثار نفاق
|
لامکانی که درو نور خداست
|
|
ماضی و مستقبل و حال از کجاست
|
ماضی و مستقبلش نسبت به تست
|
|
هر دو یک چیزند پنداری که دوست
|
یک تنی او را پدر ما را پسر
|
|
بام زیر زید و بر عمرو آن زبر
|
نسبت زیر و زبر شد زان دو کس
|
|
سقف سوی خویش یک چیزست بس
|
نیست مثل آن مثالست این سخن
|
|
قاصر از معنی نو حرف کهن
|
چون لب جو نیست مشکا لب ببند
|
|
بی لب و ساحل بدست این بحر قند
|