گفت یزدان مر نبی را در مساق | یک نشانی سهلتر ز اهل نفاق | |
گر منافق زفت باشد نغز و هول | وا شناسی مر ورا در لحن و قول | |
چون سفالین کوزهها را میخری | امتحانی میکنی ای مشتری | |
میزنی دستی بر آن کوزه چرا | تا شناسی از طنین اشکسته را | |
بانگ اشکسته دگرگون میبود | بانگ چاووشست پیشش میرود | |
بانگ میآید که تعریفش کند | همچو مصدر فعل تصریفش کند | |
چون حدیث امتحان رویی نمود | یادم آمد قصهی هاروت زود |