داد تو وا خواهم از هر بیخبر | داد کی دهد جز خدای دادگر | |
او همیگوید که صبرم شد فنا | در فراق روی تو یا ربنا | |
احمدم در مانده در دست یهود | صالحم افتاده در حبس ثمود | |
ای سعادتبخش جان انبیا | یا بکش یا باز خوانم یا بیا | |
با فراقت کافران را نیست تاب | میگود یا لیتنی کنت تراب | |
حال او اینست کو خود زان سوست | چون بود بی تو کسی کان توست | |
حق همیگوید که آری ای نزه | لیک بشنو صبر آر و صبر به | |
صبح نزدیکست خامش کم خروش | من همیکوشم پی تو تو مکوش |