قبض دل قبض عوان شد لاجرم | گشت محسوس آن معانی زد علم | |
غصهها زندان شدست و چارمیخ | غصه بیخست و بروید شاخ بیخ | |
بیخ پنهان بود هم شد آشکار | قبض و بسط اندرون بیخی شمار | |
چونک بیخ بد بود زودش بزن | تا نروید زشتخاری در چمن | |
قبض دیدی چارهی آن قبض کن | زانک سرها جمله میروید ز بن | |
بسط دیدی بسط خود را آب ده | چون بر آید میوه با اصحاب ده |