جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعه‌ی عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او

قبض دل قبض عوان شد لاجرم گشت محسوس آن معانی زد علم
غصه‌ها زندان شدست و چارمیخ غصه بیخست و بروید شاخ بیخ
بیخ پنهان بود هم شد آشکار قبض و بسط اندرون بیخی شمار
چونک بیخ بد بود زودش بزن تا نروید زشت‌خاری در چمن
قبض دیدی چاره‌ی آن قبض کن زانک سرها جمله می‌روید ز بن
بسط دیدی بسط خود را آب ده چون بر آید میوه با اصحاب ده