میگزندش کای سگ طاغی برو
|
|
با ولی نعمتت یاغی مشو
|
بر همان در همچو حلقه بسته باش
|
|
پاسبان و چابک و برجسته باش
|
صورت نقض وفای ما مباش
|
|
بیوفایی را مکن بیهوده فاش
|
مر سگان را چون وفا آمد شعار
|
|
رو سگان را ننگ و بدنامی میار
|
بیوفایی چون سگان را عار بود
|
|
بیوفایی چون روا داری نمود
|
حق تعالی فخر آورد از وفا
|
|
گفت من اوفی بعهد غیرنا
|
بیوفایی دان وفا با رد حق
|
|
بر حقوق حق ندارد کس سبق
|
حق مادر بعد از آن شد کان کریم
|
|
کرد او را از جنین تو غریم
|
صورتی کردت درون جسم او
|
|
داد در حملش ورا آرام و خو
|
همچو جزو متصل دید او ترا
|
|
متصل را کرد تدبیرش جدا
|
حق هزاران صنعت و فن ساختست
|
|
تا که مادر بر تو مهر انداختست
|
پس حق حق سابق از مادر بود
|
|
هر که آن حق را نداند خر بود
|
آنک مادر آفرید و ضرع و شیر
|
|
با پدر کردش قرین آن خود مگیر
|
ای خداوند ای قدیم احسان تو
|
|
آنک دانم وانک نه هم آن تو
|
تو بفرمودی که حق را یاد کن
|
|
زانک حق من نمیگردد کهن
|
یاد کن لطفی که کردم آن صبوح
|
|
با شما از حفظ در کشتی نوح
|
پیله بابایانتان را آن زمان
|
|
دادم از طوفان و از موجش امان
|
آب آتش خو زمین بگرفته بود
|
|
موج او مر اوج که را میربود
|
حفظ کردم من نکردم ردتان
|
|
در وجود جد جد جدتان
|
چون شدی سر پشت پایت چون زنم
|
|
کارگاه خویش ضایع چون کنم
|