جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعه‌ی عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او

می‌گزندش کای سگ طاغی برو با ولی نعمتت یاغی مشو
بر همان در همچو حلقه بسته باش پاسبان و چابک و برجسته باش
صورت نقض وفای ما مباش بی‌وفایی را مکن بیهوده فاش
مر سگان را چون وفا آمد شعار رو سگان را ننگ و بدنامی میار
بی‌وفایی چون سگان را عار بود بی‌وفایی چون روا داری نمود
حق تعالی فخر آورد از وفا گفت من اوفی بعهد غیرنا
بی‌وفایی دان وفا با رد حق بر حقوق حق ندارد کس سبق
حق مادر بعد از آن شد کان کریم کرد او را از جنین تو غریم
صورتی کردت درون جسم او داد در حملش ورا آرام و خو
همچو جزو متصل دید او ترا متصل را کرد تدبیرش جدا
حق هزاران صنعت و فن ساختست تا که مادر بر تو مهر انداختست
پس حق حق سابق از مادر بود هر که آن حق را نداند خر بود
آنک مادر آفرید و ضرع و شیر با پدر کردش قرین آن خود مگیر
ای خداوند ای قدیم احسان تو آنک دانم وانک نه هم آن تو
تو بفرمودی که حق را یاد کن زانک حق من نمی‌گردد کهن
یاد کن لطفی که کردم آن صبوح با شما از حفظ در کشتی نوح
پیله بابایانتان را آن زمان دادم از طوفان و از موجش امان
آب آتش خو زمین بگرفته بود موج او مر اوج که را می‌ربود
حفظ کردم من نکردم ردتان در وجود جد جد جدتان
چون شدی سر پشت پایت چون زنم کارگاه خویش ضایع چون کنم