تخم بطی گر چه مرغ خانهات
|
|
کرد زیر پر چو دایه تربیت
|
مادر تو بط آن دریا بدست
|
|
دایهات خاکی بد و خشکیپرست
|
میل دریا که دل تو اندرست
|
|
آن طبیعت جانت را از مادرست
|
میل خشکی مر ترا زین دایه است
|
|
دایه را بگذار کو بدرایه است
|
دایه را بگذار در خشک و بران
|
|
اندر آ در بحر معنی چون بطان
|
گر ترا مادر بترساند ز آب
|
|
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
|
تو بطی بر خشک و بر تر زندهای
|
|
نی چو مرغ خانه خانهگندهای
|
تو ز کرمنا بنی آدم شهی
|
|
هم به خشکی هم به دریا پا نهی
|
که حملناهم علی البحر بجان
|
|
از حملناهم علی البر پیش ران
|
مر ملایک را سوی بر راه نیست
|
|
جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست
|
تو بتن حیوان بجانی از ملک
|
|
تا روی هم بر زمین هم بر فلک
|
تا بظاهر مثلکم باشد بشر
|
|
با دل یوحی الیه دیدهور
|
قالب خاکی فتاده بر زمین
|
|
روح او گردان برین چرخ برین
|
ما همه مرغابیانیم ای غلام
|
|
بحر میداند زبان ما تمام
|
پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر
|
|
در سلیمان تا ابد داریم سیر
|
با سلیمان پای در دریا بنه
|
|
تا چو داود آب سازد صد زره
|
آن سلیمان پیش جمله حاضرست
|
|
لیک غیرت چشمبند و ساحرست
|
تا ز جهل و خوابناکی و فضول
|
|
او بپیش ما و ما از وی ملول
|
تشنه را درد سر آرد بانگ رعد
|
|
چون نداند کو کشاند ابر سعد
|
چشم او ماندست در جوی روان
|
|
بیخبر از ذوق آب آسمان
|