برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام

مولعیم اندر سخنهای دقیق در گره ها باز کردن ما عشیق
تا گره بندیم و بگشاییم ما در شکال و در جواب آیین‌فزا
همچو مرغی کو گشاید بند دام گاه بندد تا شود در فن تمام
او بود محروم از صحرا و مرج عمر او اندر گره کاریست خرج
خود زبون او نگردد هیچ دام لیک پرش در شکست افتد مدام
با گره کم کوش تا بال و پرت نسکلد یک یک ازین کر و فرت
صد هزاران مرغ پرهاشان شکست و آن کمین‌گاه عمارض را نبست
حال ایشان از نبی خوان ای حریص نقبوا فیها ببین هل من محیص
از نزاع ترک و رومی و عرب حل نشد اشکال انگور و عنب
تا سلیمان لسین معنوی در نیاید بر نخیزد این دوی
جمله مرغان منازع بازوار بشنوید این طبل باز شهریار
ز اختلاف خویش سوی اتحاد هین ز هر جانب روان گردید شاد
حیث ما کنتم فولوا وجهکم نحوه هذا الذی لم ینهکم
کور مرغانیم و بس ناساختیم کان سلیمان را دمی نشناختیم
همچو جغدان دشمن بازان شدیم لاجرم وا مانده‌ی ویران شدیم
می‌کنیم از غایت جهل و عما قصد آزار عزیزان خدا
جمع مرغان کز سلیمان روشنند پر و بال بی گنه کی برکنند
بلک سوی عاجزان چینه کشند بی خلاف و کینه آن مرغان خوشند
هدهد ایشان پی تقدیس را می‌گشاید راه صد بلقیس را
زاغ ایشان گر بصورت زاغ بود باز همت آمد و مازاغ بود