برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام

دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت یک ز دیگر جان خون‌آشام داشت
کینه‌های کهنه‌شان از مصطفی محو شد در نور اسلام و صفا
اولا اخوان شدند آن دشمنان همچو اعداد عنب در بوستان
وز دم الممنون اخوه بپند در شکستند و تن واحد شدند
صورت انگورها اخوان بود چون فشردی شیره‌ی واحد شود
غوره و انگور ضدانند لیک چونک غوره پخته شد شد یار نیک
غوره‌ای کو سنگ‌بست و خام ماند در ازل حق کافر اصلیش خواند
نه اخی نه نفس واحد باشد او در شقاوت نحس ملحد باشد او
گر بگویم آنچ او دارد نهان فتنه‌ی افهام خیزد در جهان
سر گبر کور نامذکور به دود دوزخ از ارم مهجور به
غوره‌های نیک کایشان قابلند از دم اهل دل آخر یک دلند
سوی انگوری همی‌رانند تیز تا دوی بر خیزد و کین و ستیز
پس در انگوری همی‌درند پوست تا یکی گردند و وحدت وصف اوست
دوست دشمن گردد ایرا هم دواست هیچ یک با خویش جنگی در نبست
آفرین بر عشق کل اوستاد صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در ره‌گذر یک سبوشان کرد دست کوزه‌گر
که اتحاد جسمهای آب و طین هست ناقص جان نمی‌ماند بدین
گر نظایر گویم اینجا در مثال فهم را ترسم که آرد اختلال
هم سلیمان هست اکنون لیک ما از نشاط دوربینی در عمی
دوربینی کور دارد مرد را همچو خفته در سرا کور از سرا