گر نبودی او مسبح بطن نون
|
|
حبس و زندانش بدی تا یبعثون
|
او بتسبیح از تن ماهی بجست
|
|
چیست تسبیح آیت روز الست
|
گر فراموشت شد آن تسبیح جان
|
|
بشنو این تسبیحهای ماهیان
|
هر که دید الله را اللهیست
|
|
هر که دید آن بحر را آن ماهیست
|
این جهان دریاست و تن ماهی و روح
|
|
یونس محجوب از نور صبوح
|
گر مسبح باشد از ماهی رهید
|
|
ورنه در وی هضم گشت و ناپدید
|
ماهیان جان درین دریا پرند
|
|
تو نمیبینی که کوری ای نژند
|
بر تو خود را میزنند آن ماهیان
|
|
چشم بگشا تا ببینیشان عیان
|
ماهیان را گر نمیبینی پدید
|
|
گوش تو تسبیحشان آخر شنید
|
صبر کردن جان تسبیحات تست
|
|
صبر کن کانست تسبیح درست
|
هیچ تسبیحی ندارد آن درج
|
|
صبر کن الصبر مفتاح الفرج
|
صبر چون پول صراط آن سو بهشت
|
|
هست با هر خوب یک لالای زشت
|
تا ز لالا میگریزی وصل نیست
|
|
زانک لالا را ز شاهد فصل نیست
|
تو چه دانی ذوق صبر ای شیشهدل
|
|
خاصه صبر از بهر آن نقش چگل
|
مرد را ذوق از غزا و کر و فر
|
|
مر مخنث را بود ذوق از ذکر
|
جز ذکر نه دین او و ذکر او
|
|
سوی اسفل برد او را فکر او
|
گر برآید تا فلک از وی مترس
|
|
کو به عشق سفل آموزید درس
|
او به سوی سفل میراند فرس
|
|
گرچه سوی علو جنباند جرس
|
از علمهای گدایان ترس چیست
|
|
کان علمها لقمهی نان را رهیست
|