بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام

بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان در گلو ماند مرا
چون گوارد لقمه بی دیدار او بی تماشای گل و گلزار او
جز بر اومید خدا زین آب و خور کی خورد یک لحظه غیر گاو و خر
آنک کالانعام بد بل هم اضل گرچه پر مکرست آن گنده‌بغل
مکر او سرزیر و او سرزیر شد روزگارک برد و روزش دیر شد
فکرگاهش کند شد عقلش خرف عمر شد چیزی ندارد چون الف
آنچ می‌گوید درین اندیشه‌ام آن هم از دستان آن نفسست هم
وآنچ می‌گوید غفورست و رحیم نیست آن جز حیله‌ی نفس لیم
ای ز غم مرده که دست از نان تهیست چون غفورست و رحیم این ترس چیست