بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد که تاب من به جهان طره فلانی داد
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب به مومیایی لطف توام نشانی داد
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش که دست دادش و یاری ناتوانی داد
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
گذشت بر من مسکین و با رقیبان گفت دریغ حافظ مسکین من چه جانی داد