جمله فرزینبندها بیند بعکس
|
|
مات بر وی گردد و نقصان و وکس
|
زانک گر او هیچ بیند خویش را
|
|
مهلک و ناسور بیند ریش را
|
درد خیزد زین چنین دیدن درون
|
|
درد او را از حجاب آرد برون
|
تا نگیرد مادران را درد زه
|
|
طفل در زادن نیابد هیچ ره
|
این امانت در دل و دل حاملهست
|
|
این نصیحتها مثال قابلهست
|
قابله گوید که زن را درد نیست
|
|
درد باید درد کودک را رهیست
|
آنک او بیدرد باشد رهزنست
|
|
زانک بیدردی انا الحق گفتنست
|
آن انا بی وقت گفتن لعنتست
|
|
آن انا در وقت گفتن رحمتست
|
آن انا منصور رحمت شد یقین
|
|
آن انا فرعون لعنت شد ببین
|
لاجرم هر مرغ بیهنگام را
|
|
سر بریدن واجبست اعلام را
|
سر بریدن چیست کشتن نفس را
|
|
در جهاد و ترک گفتن تفس را
|
آنچنانک نیش کزدم بر کنی
|
|
تا که یابد او ز کشتن ایمنی
|
بر کنی دندان پر زهری ز مار
|
|
تا رهد مار از بلای سنگسار
|
هیچ نکشد نفس را جز ظل پیر
|
|
دامن آن نفسکش را سخت گیر
|
چون بگیری سخت آن توفیق هوست
|
|
در تو هر قوت که آید جذب اوست
|
ما رمیت اذ رمیت راست دان
|
|
هر چه کارد جان بود از جان جان
|
دست گیرنده ویست و بردبار
|
|
دم بدم آن دم ازو اومید دار
|
نیست غم گر دیر بی او ماندهای
|
|
دیرگیر و سختگیرش خواندهای
|
دیر گیرد سخت گیرد رحمتش
|
|
یک دمت غایب ندارد حضرتش
|
ور تو خواهی شرح این وصل و ولا
|
|
از سر اندیشه میخوان والضحی
|