تتمه‌ی نصیحت رسول علیه السلام بیمار را

این چنین رنجوریی پیدام شد جان من از رنج بی آرام شد
مانده‌ام از ذکر و از اوراد خود بی‌خبر گشتم ز خویش و نیک و بد
گر نمی‌دیدم کنون من روی تو ای خجسته وی مبارک بوی تو
می‌شدم از بند من یکبارگی کردیم شاهانه این غمخوارگی
گفت هی هی این دعا دیگر مکن بر مکن تو خویش را از بیخ و بن
تو چه طاقت داری ای مور نژند که نهد بر تو چنان کوه بلند
گفت توبه کردم ای سلطان که من از سر جلدی نلافم هیچ فن
این جهان تیهست و تو موسی و ما از گنه در تیه مانده مبتلا
قوم موسی راه می‌پیموده‌اند آخر اندر گام اول بوده‌اند
سالها ره می‌رویم و در اخیر همچنان در منزل اول اسیر
گر دل موسی ز ما راضی بدی تیه را راه و کران پیدا شدی
ور بکل بیزار بودی او ز ما کی رسیدی خوانمان هیچ از سما
کی ز سنگی چشمه‌ها جوشان شدی در بیابان‌مان امان جان شدی
بل به جای خوان خود آتش آمدی اندرین منزل لهب بر ما زدی
چون دو دل شد موسی اندر کار ما گاه خصم ماست و گاهی یار ما
خشمش آتش می‌زند در رخت ما حلم او رد می‌کند تیر بلا
کی بود که حلم گردد خشم نیز نیست این نادر ز لطفت ای عزیز
مدح حاضر وحشتست از بهر این نام موسی می‌برم قاصد چنین
ورنه موسی کی روا دارد که من پیش تو یاد آورم از هیچ تن
عهد ما بشکست صد بار و هزار عهد تو چون کوه ثابت بر قرار