دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلوم‌تر گردد

این خریداران مفلس را بهل چه خریداری کند یک مشت گل
گل مخور گل را مخر گل را مجو زانک گل خوارست دایم زردرو
دل بخور تا دایما باشی جوان از تجلی چهره‌ات چون ارغوان
یا رب این بخشش نه حد کار ماست لطف تو لطف خفی را خود سزاست
دست گیر از دست ما ما را بخر پرده را بر دار و پرده‌ی ما مدر
باز خر ما را ازین نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت کی گشاید ای شه بی‌تاج و تخت
این چنین قفل گران را ای ودود کی تواند جز که فضل تو گشود
ما ز خود سوی تو گردانیم سر چون توی از ما به ما نزدیکتر
این دعا هم بخشش و تعلیم تست گرنه در گلخن گلستان از چه رست
در میان خون و روده فهم و عقل جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل
از دو پاره پیه این نور روان موج نورش می‌زند بر آسمان
گوشت‌پاره که زبان آمد ازو می‌رود سیلاب حکمت همچو جو
سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوه‌ش هوشهاست
شاه‌راه باغ جانها شرع اوست باغ و بستانهای عالم فرع اوست
اصل و سرچشمه‌ی خوشی آنست آن زود تجری تحتها الانهار خوان