دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا

بحر مکارست بنموده کفی دوزخست از مکر بنموده تفی
زان نماید مختصر در چشم تو تا زبون بینیش جنبد خشم تو
همچنانک لشکر انبوه بود مر پیمبر را به چشم اندک نمود
تا بریشان زد پیمبر بی خطر ور فزون دیدی از آن کردی حذر
آن عنایت بود و اهل آن بدی احمدا ورنه تو بد دل می‌شدی
کم نمود او را و اصحاب ورا آن جهاد ظاهر و باطن خدا
تا میسر کرد یسری را برو تا ز عسری او بگردانید رو
کم نمودن مر ورا پیروز بود که حقش یار و طریق‌آموز بود
آنک حق پشتش نباشد از ظفر وای اگر گربه‌ش نماید شیر نر
وای اگر صد را یکی بیند ز دور تا به چالش اندر آید از غرور
زان نماید ذوالفقاری حربه‌ای زان نماید شیر نر چون گربه‌ای
تا دلیر اندر فتد احمق به جنگ واندر آردشان بدین حیلت به چنگ
تا به پای خویش باشند آمده آن فلیوان جانب آتشکده
کاه برگی می‌نماید تا تو زود پف کنی کو را برانی از وجود
هین که آن که کوهها بر کنده است زو جهان گریان و او در خنده است
می‌نماید تا بکعب این آب جو صد چو عاج ابن عنق شد غرق او
می‌نماید موج خونش تل مشک می‌نماید قعر دریا خاک خشک
خشک دید آن بحر را فرعون کور تا درو راند از سر مردی و زور
چون در آید در تک دریا بود دیده‌ی فرعون کی بینا بود
دیده بینا از لقای حق شود حق کجا همراز هر احمق شود