در خیال افتاد مرد از جد او | خشمگین شد زود گردانید رو | |
کین مگر قصد من آمد خونیست | یا طمع دارد گدا و تونیست | |
یا گرو بستست با یاران بدین | که بترساند مرا زین همنشین | |
خود نیامد هیچ از خبث سرش | یک گمان نیک اندر خاطرش | |
ظن نیکش جملگی بر خرس بود | او مگر مر خرس را همجنس بود | |
عاقلی را از سگی تهمت نهاد | خرس را دانست اهل مهر و داد |