اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس

دایه و مادر بهانه‌جو بود تا که کی آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت ادعوا الله بی زاری مباش تا بجوشد شیرهای مهرهاش
هوی هوی باد و شیرافشان ابر در غم ما اند یک ساعت تو صبر
فی السماء رزقکم بشنیده‌ای اندرین پستی چه بر چفسیده‌ای
ترس و نومیدیت دان آواز غول می‌کشد گوش تو تا قعر سفول
هر ندایی که ترا بالا کشید آن ندا می‌دان که از بالا رسید
هر ندایی که ترا حرص آورد بانگ گرگی دان که او مردم درد
این بلندی نیست از روی مکان این بلندیهاست سوی عقل و جان
هر سبب بالاتر آمد از اثر سنگ و آهن فایق آمد بر شرر
آن فلانی فوق آن سرکش نشست گرچه در صورت به پهلویش نشست
فوقی آنجاست از روی شرف جای دور از صدر باشد مستخف
سنگ و آهن زین جهت که سابق است در عمل فوقی این دو لایق است
وآن شرر از روی مقصودی خویش ز آهن و سنگست زین رو پیش و پیش
سنگ و آهن اول و پایان شرر لیک این هر دو تنند و جان شرر
در زمان شاخ از ثمر سابق‌ترست در هنر از شاخ او فایق‌ترست
چونک مقصود از شجر آمد ثمر پس ثمر اول بود و آخر شجر
خرس چون فریاد کرد از اژدها شیرمردی کرد از چنگش جدا
حیلت و مردی به هم دادند پشت اژدها را او بدین قوت بکشت
اژدها را هست قوت حیله نیست نیز فوق حیله‌ی تو حیله‌ایست