اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس

اژدهایی خرس را در می‌کشید شیر مردی رفت و فریادش رسید
شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند آن طرف چون رحمت حق می‌دوند
آن ستونهای خللهای جهان آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتند همچو حق بی علت و بی رشوتند
این چه یاری می‌کنی یبکارگیش گوید از بهر غم و بیچارگیش
مهربانی شد شکار شیرمرد در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آنجا رود هر کجا پستیست آب آنجا دود
آب رحمت بایدت رو پست شو وانگهان خور خمر رحمت مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر بر یکی رحمت فرو مای ای پسر
چرخ را در زیر پا آر ای شجاع بشنو از فوق فلک بانگ سماع
پنبه‌ی وسواس بیرون کن ز گوش تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موی عیب تا ببینی باغ و سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینی زکام تا که ریح الله در آید در مشام
هیچ مگذار از تب و صفرا اثر تا بیابی از جهان طعم شکر
داروی مردی کن و عنین مپوی تا برون آیند صد گون خوب‌روی
کنده‌ی تن را ز پای جان بکن تا کند جولان به گردت انجمن
غل بخل از دست و گردن دور کن بخت نو در یاب در چرخ کهن
ور نمی‌توانی به کعبه‌ی لطف پر عرضه کن بیچارگی بر چاره‌گر
زاری و گریه قوی سرمایه‌ایست رحمت کلی قوی‌تر دایه‌ایست