پرسیدن موسی از حق سر غلبه‌ی ظالمان را

چون گرانیها اساس راحتست تلخها هم پیشوای نعمتست
حفت الجنه بمکروهاتنا حفت النیران من شهواتنا
تخم مایه‌ی آتشت شاخ ترست سوخته‌ی آتش قرین کوثرست
هر که در زندان قرین محنتیست آن جزای لقمه‌ای و شهوتیست
هر که در قصری قرین دولتیست آن جزای کارزار و محنتیست
هر که را دیدی بزر و سیم فرد دانک اندر کسب کردن صبر کرد
بی سبب بیند چو دیده شد گذار تو که در حسی سبب را گوش دار
آنک بیرون از طبایع جان اوست منصب خرق سببها آن اوست
بی سبب بیند نه از آب و گیا چشم چشمه‌ی معجزات انبیا
این سبب همچون طبیب است و علیل این سبب همچون چراغست و فتیل
شب چراغت را فتیل نو بتاب پاک دان زینها چراغ آفتاب
رو تو کهگل ساز بهر سقف خان سقف گردون را ز کهگل پاک دان
اه که چون دلدار ما غمسوز شد خلوت شب در گذشت و روز شد
جز بشب جلوه نباشد ماه را جز بدرد دل مجو دلخواه را
ترک عیسی کرده خر پروده‌ای لاجرم چون خر برون پرده‌ای
طالع عیسیست علم و معرفت طالع خر نیست ای تو خر صفت
ناله‌ی خر بشنوی رحم آیدت پس ندانی خر خری فرمایدت
رحم بر عیسی کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود سرور مکن
طبع را هل تا بگرید زار زار تو ازو بستان و وام جان گزار
سالها خر بنده بودی بس بود زانک خربنده ز خر واپس بود