پرسیدن موسی از حق سر غلبه‌ی ظالمان را

گفت موسی ای کریم کارساز ای که یکدم ذکر تو عمر دراز
نقش کژمژ دیدم اندر آب و گل چون ملایک اعتراضی کرد دل
که چه مقصودست نقشی ساختن واندرو تخم فساد انداختن
آتش ظلم و فساد افروختن مسجد و سجده‌کنان را سوختن
مایه‌ی خونابه و زردآبه را جوش دادن از برای لابه را
من یقین دانم که عین حکمتست لیک مقصودم عیان و ریتست
آن یقین می‌گویدم خاموش کن حرص ریت گویدم نه جوش کن
مر ملایک را نمودی سر خویش کین چنین نوشی همی ارزد به نیش
عرضه کردی نور آدم را عیان بر ملایک گشت مشکلها بیان
حشر تو گوید که سر مرگ چیست میوه‌ها گویند سر برگ چیست
سر خون و نطفه‌ی حسن آدمیست سابق هر بیشیی آخر کمیست
لوح را اول بشوید بی وقوف آنگهی بر وی نویسد او حروف
خون کند دل را و اشک مستهان بر نویسد بر وی اسرار آنگهان
وقت شستن لوح را باید شناخت که مر آن را دفتری خواهند ساخت
چون اساس خانه‌ای می‌افکنند اولین بنیاد را بر می‌کنند
گل بر آرند اول از قعر زمین تا بخر بر کشی ماء معین
از حجامت کودکان گریند زار که نمی‌دانند ایشان سر کار
مرد خود زر می‌دهد حجام را می‌نوازد نیش خون آشام را
مدود حمال زی بار گران می‌رباید بار را از دیگران
جنگ حمالان برای بار بین این چنین است اجتهاد کاربین