عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد

ور زمین و آب را علوی کند راه گردون را به پا مطوی کند
پس یقین شد که تعز من تشا خاکیی را گفت پرها بر گشا
آتشی را گفت رو ابلیس شو زیر هفتم خاک با تلبیس شو
آدم خاکی برو تو بر سها ای بلیس آتشی رو تا ثری
چار طبع و علت اولی نیم در تصرف دایما من باقیم
کار من بی علتست و مستقیم هست تقدیرم نه علت ای سقیم
عادت خود را بگردانم بوقت این غبار از پیش بنشانم بوقت
بحر را گویم که هین پر نار شو گویم آتش را که رو گلزار شو
کوه را گویم سبک شو همچو پشم چرخ را گویم فرو در پیش چشم
گویم ای خورشید مقرون شو به ماه هر دو را سازم چو دو ابر سیاه
چشمه‌ی خورشید را سازیم خشک چشمه‌ی خون را بفن سازیم مشک
آفتاب و مه چو دو گاو سیاه یوغ بر گردن ببنددشان اله