ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان

از محبت دردها صافی شود از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده می‌کنند از محبت شاه بنده می‌کنند
این محبت هم نتیجه‌ی دانشست کی گزافه بر چنین تختی نشست
دانش ناقص کجا این عشق زاد عشق زاید ناقص اما بر جماد
بر جمادی رنگ مطلوبی چو دید از صفیری بانگ محبوبی شنید
دانش ناقص نداند فرق را لاجرم خورشید داند برق را
چونک ملعون خواند ناقص را رسول بود در تاویل نقصان عقول
زانک ناقص‌تن بود مرحوم رحم نیست بر مرحوم لایق لعن و زخم
نقص عقلست آن که بد رنجوریست موجب لعنت سزای دوریست
زانک تکمیل خردها دور نیست لیک تکمیل بدن مقدور نیست
کفر و فرعونی هر گبر بعید جمله از نقصان عقل آمد پدید
بهر نقصان بدن آمد فرج در نبی که ما علی الاعمی حرج
برق آفل باشد و بس بی وفا آفل از باقی ندانی بی صفا
برق خندد بر کی می‌خندد بگو بر کسی که دل نهد بر نور او
نورهای چرخ ببریده‌پیست آن چو لا شرقی و لا غربی کیست
برق را خو یخطف الابصار دان نور باقی را همه انصار دان
بر کف دریا فرس را راندن نامه‌ای در نور برقی خواندن
از حریصی عاقبت نادیدنست بر دل و بر عقل خود خندیدنست
عاقبت بینست عقل از خاصیت نفس باشد کو نبیند عاقبت
عقل کو مغلوب نفس او نفس شد مشتری مات زحل شد نحس شد