آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه

یوسفان از مکر اخوان در چهند کز حسد یوسف به گرگان می‌دهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت این حسد اندر کمین گرگیست زفت
لاجرم زین گرگ یعقوب حلیم داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم
گرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشت این حسد در فعل از گرگان گذشت
رحم کرد این گرگ وز عذر لبق آمده که انا ذهبنا نستبق
صد هزاران گرگ را این مکر نیست عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
زانک حشر حاسدان روز گزند بی گمان بر صورت گرگان کنند
حشر پر حرص خس مردارخوار صورت خوکی بود روز شمار
زانیان را گند اندام نهان خمرخواران را بود گند دهان
گند مخفی کان به دلها می‌رسید گشت اندر حشر محسوس و پدید
بیشه‌ای آمد وجود آدمی بر حذر شو زین وجود ار زان دمی
در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح و خوب و خشوک
حکم آن خوراست کان غالبترست چونک زر بیش از مس آمد آن زرست
سیرتی کان بر وجودت غالبست هم بر آن تصویر حشرت واجبست
ساعتی گرگی در آید در بشر ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر
می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها از ره پنهان صلاح و کینه‌ها
بلک خود از آدمی در گاو و خر می‌رود دانایی و علم و هنر
اسپ سکسک می‌شود رهوار و رام خرس بازی می‌کند بز هم سلام
رفت اندر سگ ز آدمیان هوس تا شبان شد یا شکاری یا حرس
در سگ اصحاب خویی زان وفود رفت تا جویای الله گشته بود