مثل

کارکن در کارگه باشد نهان تو برو در کارگه بینش عیان
کار چون بر کارکن پرده تنید خارج آن کار نتوانیش دید
کارگه چون جای باش عاملست آنک بیرونست از وی غافلست
پس در آ در کارگه یعنی عدم تا ببینی صنع و صانع را بهم
کارگه چون جای روشن‌دیدگیست پس برون کارگه پوشیدگیست
رو بهستی داشت فرعون عنود لاجرم از کارگاهش کور بود
لاجرم می‌خواست تبدیل قدر تا قضا را باز گرداند ز در
خود قضا بر سبلت آن حیله‌مند زیر لب می‌کرد هر دم ریش‌خند
صد هزاران طفل کشت او بی‌گناه تا بگردد حکم و تقدیر اله
تا که موسی نبی ناید برون کرد در گردن هزاران ظلم و خون
آن همه خون کرد و موسی زاده شد وز برای قهر او آماده شد
گر بدیدی کارگاه لایزال دست و پایش خشک گشتی ز احتیال
اندرون خانه‌اش موسی معاف وز برون می‌کشت طفلان را گزاف
همچو صاحب‌نفس کو تن پرورد بر دگر کس ظن حقدی می‌برد
کین عدو و آن حسود و دشمنست خود حسود و دشمن او آن تنست
او چو فرعون و تنش موسی او او به بیرون می‌دود که کو عدو
نفسش اندر خانه‌ی تن نازنین بر دگر کس دست می‌خاید به کین