ده منادیگر بلند آوازیان
|
|
ترک و کرد و رومیان و تازیان
|
مفلس است این و ندارد هیچ چیز
|
|
قرض تا ندهد کس او را یک پشیز
|
ظاهر و باطن ندارد حبهای
|
|
مفلسی قلبی دغایی دبهای
|
هان و هان با او حریفی کم کنید
|
|
چونک گاو آرد گره محکم کنید
|
ور بحکم آرید این پژمرده را
|
|
من نخواهم کرد زندان مرده را
|
خوش دمست او و گلویش بس فراخ
|
|
با شعار نو دثار شاخ شاخ
|
گر بپوشد بهر مکر آن جامه را
|
|
عاریهست آن تا فریبد عامه را
|
حرف حکمت بر زبان ناحکیم
|
|
حلههای عاریت دان ای سلیم
|
گرچه دزدی حلهای پوشیده است
|
|
دست تو چون گیرد آن ببریدهدست
|
چون شبانه از شتر آمد به زیر
|
|
کرد گفتش منزلم دورست و دیر
|
بر نشستی اشترم را از پگاه
|
|
جو رها کردم کم از اخراج کاه
|
گفت تا اکنون چه میکردیم پس
|
|
هوش تو کو نیست اندر خانه کس
|
طبل افلاسم به چرخ سابعه
|
|
رفت و تو نشنیدهای بد واقعه
|
گوش تو پر بوده است از طمع خام
|
|
پس طمع کر میکند کور ای غلام
|
تا کلوخ و سنگ بشنید این بیان
|
|
مفلسست و مفلسست این قلتبان
|
تا بشب گفتند و در صاحب شتر
|
|
بر نزد کو از طمع پر بود پر
|
هست بر سمع و بصر مهر خدا
|
|
در حجب بس صورتست و بس صدا
|
آنچ او خواهد رساند آن به چشم
|
|
از جمال و از کمال و از کرشم
|
و آنچ او خواهد رساند آن به گوش
|
|
از سماع و از بشارت وز خروش
|
کون پر چارهست هیچت چاره نی
|
|
تا که نگشاید خدایت روزنی
|