کیست بیگانه تن خاکی تو
|
|
کز برای اوست غمناکی تو
|
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
|
|
جوهر خود را نبینی فربهی
|
گر میان مشک تن را جا شود
|
|
روز مردن گند او پیدا شود
|
مشک را بر تن مزن بر دل بمال
|
|
مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
|
آن منافق مشک بر تن مینهد
|
|
روح را در قعر گلخن مینهد
|
بر زبان نام حق و در جان او
|
|
گندها از فکر بی ایمان او
|
ذکر با او همچو سبزهی گلخنست
|
|
بر سر مبرز گلست و سوسنست
|
آن نبات آنجا یقین عاریتست
|
|
جای آن گل مجلسست و عشرتست
|
طیبات آید به سوی طیبین
|
|
للخبیثین الخبیثات است هین
|
کین مدار آنها که از کین گمرهند
|
|
گورشان پهلوی کینداران نهند
|
اصل کینه دوزخست و کین تو
|
|
جزو آن کلست و خصم دین تو
|
چون تو جزو دوزخی پس هوش دار
|
|
جزو سوی کل خود گیرد قرار
|
ور تو جزو جنتی ای نامدار
|
|
عیش تو باشد ز جنت پایدار
|
تلخ با تلخان یقین ملحق شود
|
|
کی دم باطل قرین حق شود
|
ای برادر تو همان اندیشهای
|
|
ما بقی تو استخوان و ریشهای
|
گر گلست اندیشهی تو گلشنی
|
|
ور بود خاری تو هیمهی گلخنی
|
گر گلابی بر سر جیبت زنند
|
|
ور تو چون بولی برونت افکنند
|
طبلهها در پیش عطاران ببین
|
|
جنس را با جنس خود کرده قرین
|
جنسها با جنسها آمیخته
|
|
زین تجانس زینتی انگیخته
|
گر در آمیزند عود و شکرش
|
|
بر گزیند یک یک از یکدیگرش
|