جهد پیغامبر بفتح مکه هم
|
|
کی بود در حب دنیا متهم
|
آنک او از مخزن هفت آسمان
|
|
چشم و دل بر بست روز امتحان
|
از پی نظارهی او حور و جان
|
|
پر شده آفاق هر هفت آسمان
|
خویشتن آراسته از بهر او
|
|
خود ورا پروای غیر دوست کو
|
آنچنان پر گشته از اجلال حق
|
|
که درو هم ره نیابد آل حق
|
لا یسع فینا نبی مرسل
|
|
والملک و الروح ایضا فاعقلوا
|
گفت ما زاغیم همچون زاغ نه
|
|
مست صباغیم مست باغ نه
|
چونک مخزنهای افلاک و عقول
|
|
چون خسی آمد بر چشم رسول
|
پس چه باشد مکه و شام و عراق
|
|
که نماید او نبرد و اشتیاق
|
آن گمان بر وی ضمیر بد کند
|
|
کو قیاس از جهل و حرص خود کند
|
آبگینهی زرد چون سازی نقاب
|
|
زرد بینی جمله نور آفتاب
|
بشکن آن شیشهی کبود و زرد را
|
|
تا شناسی گرد را و مرد را
|
گرد فارس گرد سر افراشته
|
|
گرد را تو مرد حق پنداشته
|
گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین
|
|
چون فزاید بر من آتشجبین
|
تا تو میبینی عزیزان را بشر
|
|
دانک میراث بلیسست آن نظر
|
گر نه فرزندی بلیسی ای عنید
|
|
پس به تو میراث آن سگ چون رسید
|
من نیم سگ شیر حقم حقپرست
|
|
شیر حق آنست کز صورت برست
|
شیر دنیا جوید اشکاری و برگ
|
|
شیر مولی جوید آزادی و مرگ
|
چونک اندر مرگ بیند صد وجود
|
|
همچو پروانه بسوزاند وجود
|
شد هوای مرگ طوق صادقان
|
|
که جهودان را بد این دم امتحان
|