گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم

من چنان مردم که بر خونی خویش نوش لطف من نشد در قهر نیش
گفت پیغامبر به گوش چاکرم کو برد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول از وحی دوست که هلاکم عاقبت بر دست اوست
او همی‌گوید بکش پیشین مرا تا نیاید از من این منکر خطا
من همی‌گویم چو مرگ من ز تست با قضا من چون توانم حیله جست
او همی‌افتد به پیشم کای کریم مر مرا کن از برای حق دو نیم
تا نه آید بر من این انجام بد تا نسوزد جان من بر جان خود
من همی گویم برو جف القلم زان قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زانک این را من نمی‌دانم ز تو
آلت حقی تو فاعل دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
گفت او پس آن قصاص از بهر چیست گفت هم از حق و آن سر خفیست
گر کند بر فعل خود او اعتراض ز اعتراض خود برویاند ریاض
اعتراض او را رسد بر فعل خود زانک در قهرست و در لطف او احد
اندرین شهر حوادث میر اوست در ممالک مالک تدبیر اوست
آلت خود را اگر او بشکند آن شکسته گشته را نیکو کند
رمز ننسخ آیة او ننسها نات خیرا در عقب می‌دان مها
هر شریعت را که حق منسوخ کرد او گیا برد و عوض آورد ورد
شب کند منسوخ شغل روز را بین جمادی خرد افروز را
باز شب منسوخ شد از نور روز تا جمادی سوخت زان آتش‌فروز
گرچه ظلمت آمد آن نوم و سبات نه درون ظلمتست آب حیات